پائیز که آمد باران هم درختان به سازِ باد در پیچ و تاباَند حیف نیست تو نیایی..... ایرج.تمجیـــدی,حیف نیست بهار باشد,حیف نیست,حیف نان فرشتگانم نیست,حیف موهای پر کلاغی نیست,حیف حیف فرصتی نیست,حیف که نیستی ...ادامه مطلب
کفش هایم را به سر می کشم کلاهم را به پا نخند عزیزِ من تو نباشی هیچ چیز سر جایِ خودش نیست مثلِ عقل من... . . . ایـــرج.تمجیــــــدی,ویدیو من اگه تو نباشی هیچکس ...ادامه مطلب
صدایم می زنی آقا ، خطابت می کنم بانوبرای دیدنت دل را ، به دریا می زنم بانواز آن روزی که مهر تو نشسته بر دلم بایدبگویم که گرفتار دو چشم تو منم بانوسراپا شور و شعرم من برای آرزوهایتهمین حالا که در حال ترانه گفتنم بانوبه پروانه شدن با تو امید وافری دارمبه جای خود به دور تو که پیله می تنم بانوکجا پیدا کنم وقتی که رودرروی تو باشم ؟!همین مصراع هم کافیست برایم مغتنم بانوبفهمانم به دنیا که زلالی مثل آیینه ...و من از نسل دل غمگین سنگ آهنم بانوتو را می خواهمت حتی اگر از نسل بارانیتگرگم ، باد و بورانم، شبیه بهمنم بانونمیدانم چرا از تو سرودن را نمی خواهندبه تو آلو, ...ادامه مطلب
داغی دست کسی آمد و درگیرم کردآمد و از همۀ اهل جهان سیرم کرد اولین بار خودش خواست که با او باشمآنقدَر گفت چنینم و چنان... شیرم کرد مثل یک قلعه که بی برج و نگهبان باشدبر دلم سخت شبیخون زد و تسخیرم کرد تا خبردار شد از قصّۀ وابستگی امبر دلم مهر جنونی زد و زنجیرم کرد به سرش زد که دلم را بفروشد، برودقصدش این بود که یک مرتبه تعمیرم کرد! سنگی از قلب خودش کند و به پایم گره زدسنگدل رفت و ندانست زمینگیرم کرد رفت و یک ثانیه هم پیش خودش فکر نکردکه چه با این دل "لامصّب" بی پیرم کرد... سونیا نوری , ...ادامه مطلب
دختری استاده بر درگاه چشم او بر راه در میان عابران چشم انتظار مرد خود مانده ست چشم بر می گیرد از ره باز می دهد تا دوردستِ جاده مرغ دیده را پرواز از نبرد آنان که برگشتند گفته اند او بازخواهد گشت لیک در دل با خود این گویند صد افسوس بر فراز بام این خانه روح او سرگرم در پرواز خواهد گشت جاده از هر عابری خالی ست شب هم از نیمه گذشته ست و کسی در جاده پیدا نیست باز فردا دخترک استاده بر درگاه چشم او بر راه! حمید مصدق,شب همه بی توکار من شکوه,شب همه بی تو کار من,شب همگی بخیر,شب همگی خوش,شب همل,شب همه بی تو,شب همبستری,همه شب نماز خواندن,همه شب نالم چون نی,همه شب نهاده ام سر ...ادامه مطلب
ای صمیمی، ای دوست گاه و بیگاه لب پنجره خاطره ام می آیی دیدنت... حتی از دور آب بر آتش دل می پاشد آنقدر تشنه دیدار تو ام که به یک جرعه نگاه تو قناعت دارم دل من لک زده است گرمی دست تو را محتاجم و دل من... به نگاهی از دور طفلکی می سازد ای قدیمی، ای خوب تو مرا یاد کنی یا نکنی، من به یادت هستم من، صمیمانه به یادت هستم آرزویم همه سر سبزی توست دایم از خنده لبانت لبریز دامنت پرگل باد. "حمید مصدق",آرزویم همه سر سبزی توست,آرزويم همه سرسبزي توست ...ادامه مطلب
زغال های خاموش را کنار زغال های روشن میگذارند تا روشن شود چون همنشینی اثر دارد ما هم مثل همان زغال های خاموشیم اگر کنار افرادی بنشینیم که روشنند که گرما و حرارتی دارند... ما هم به طبع آن ها نور و حرارت و گرما پیدا میکنیم. پس آدمی انتخاب کنید که بشما انرژی ببخشد!, ...ادامه مطلب
خدا ما رو برای هم نمیخواست .. فقط میخواست همو فهمیده باشیم بدونیم نیمهی ما مال ما نیست .. فقط خواست نیمه مونو دیده باشیم تموم لحظه های این تب تلخ .. خدا از حسرت ما با خبر بود خودش ما رو برای هم نمیخواست .. خودت دیدی دعامون بیاثر بود چه سخته مال هم باشیم و بیهم .. میبینم میری و میبینی میرم تو وقتی هستی اما دوری از من .. نه میشه زنده باشم نه بمیرم نمیگم دلخور از تقدیرم اما .. تو میدونی چقدر دلگیره این عشق فقط چون دیر باید میرسیدیم .. داره رو دست ما میمیره این عشق,فقط خواست نیمه مونو دیده باشیم ...ادامه مطلب